سیگار...
ته سیگارهایم،پوکه های خاطرات است
که شلیک میکنم وسط مغزم
میکشد مرا
تا شاید تورا فراری دهد از ذهنم
خطا زدم همه را
پاکت بعدی
خشابی دیگر
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
ته سیگارهایم،پوکه های خاطرات است
که شلیک میکنم وسط مغزم
میکشد مرا
تا شاید تورا فراری دهد از ذهنم
خطا زدم همه را
پاکت بعدی
خشابی دیگر
آتشی از نگاهت می خواهم !
سالهاست که این نخ سیگار در دستم خاموش است
دلتنگــی قصه همیشگی است
امروز زیر چتر تنهایی ام جایت خالی بود
وقتی تمام باران را تنها میگریستم
از ماضی و مضارع ها خسته ام ، دلم برای یک حال ساده با تو بودن تنگ است
بوس بی دلیل
کادو بی دلیل
بغل بی دلیل
اس ام اس بی دلیل
زنگ بی دلیل…
چیزهای خوب دلیل نمیخوان
دستهایم این روزها بوی حافظ میدهند…
فال که میزنم کنعانم بدجور یوسفش را میخواهد !
“من” به “تو” بستگی دارم…
حال من را از خودت بپرس !
کاش یادت نرود
روی این نقطه پر رنگ بزرگ
بین بی باوری آدم ها
یک نفر میخواهد که تو خندان باشی
نکند کنج هیاهوی زمان
بروم از یادت !
امروز انگار کسی آمد و هوای دلتنگی ات را
هی در آسمان اتاقم پاشید و تو نبودی!
زیبایی زن در لباسش
موها و اندامش نیست
زیبایی زن را باید در چشمانش جستجو کرد.
زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست
از
من!
.
فاصله
بگیر!
.
شاید!
.
مسری
باشد!
.
ویروس
دلتنگی هایم!
دلتنـــگ کــه شــــــدی
پیـــش ِ مــــن بیـــا،
کمـــی غصّــه هســـت !
بــــــــــــــــا هــــــــــــم مـــــــــی خـــــــــوریـــــــم
نه ...
من دیگر به هیچ چیز مردان ایمان ندارم
جز به
یکپارچگیشان در نامردی
و ایــــــن نیــــــاز به هــــیچ زبـــان شاعــــرانه ای نــــدارد